کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حُر بن یزید ریاحی

شاعر : محمدمهدی شفیعی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

سر را گرفت در دل چـادر به دامنش            سر را گذاشت غـرق تفکـر به دامنش

«یا آتـش مـحـبت، یـا آتـش عـذاب»*            او بود و شعـله شعله تحـیر به دامنش


دل کـند از زمـین که نـمانـد الی الابـد            در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش

آمد سـوی حـسین سـرافکـنده و خجـل            می‌ریخت اشکهاش چنان دُرّ به دامنش

او هم شهـید شد که نماند اسیـر مرگ            حالا حـسین بود و سر حُـر به دامنش

: امتیاز
نقد و بررسی

* اشاره به: « إنّی وَاللّهِ اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ»

مدح و شهادت زهیر بن قین

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یـکـبـاره از تـعـلـق دنـیـا رهـا شدی            خاک تو پاک بود و چنین کیمیا شدی

در تو طلـوع کرده یـقـین دوبـاره‌ای            از جنس نور بودی و محو خدا شدی


از بس که غرق چشمهٔ مهتاب شد دلت            دیـدم تو را که قـبـلـهٔ آئـیـنـه‌ها شدی

حق را چه عـاشقانه اجابت نموده‌ای            تو سربـلـند عـرصهٔ قـالـوا بلی شدی

در چشم‌هات شوق شهادت چه دیدنی‌ست            آئـیـنـه‌دار حضرت خـون خـدا شدی

یک مرتبه برای تو کم بود یا زهـیر            هر چـنـد با تـمام وجـودت فـدا شدی

هرگز نخـواسـتی بدن تو کـفـن شود            وقـتـی شهـیـد بی‌کـفـن نـیـنـوا شـدی

حتی سـر تو از سـر مـولا جـدا نشد            تا شام و کوفه همسفـر نیـزه‌ها شدی

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

نـرو عـمه، برگـرد اگر می‌تـوانی            تـو خـیـلی بـرای نَـبَـرد نـوجـوانی

ببـیـن حـمـلـۀ نـیـزه و سنگ‌ها را            مـرا تا کجـا با خـودت می‌کـشانی


ببـین عـمـه تنهـاست مَحـرم ندارد            تو مـردی و بـایـد کـنـارم بـمـانـی

بـمـان تا که از مـجـتـبـایـم بـمـانـد            بــرای دلــم یــادگــاری نــشــانـی

خـدای نـکــرده اگـر بـر نـگــردی            چـه سـازم ز داغ تـو بـا نـاتـوانـی

نـرو تا نـبـیـنی تـو از روی نـیـزه            که کـارم شده با سـنان هـمـزبـانی

به قلبم تو خنجر مزن دست بردار            نـمانـده دگـر در گـلـو اسـتـخـوانی

من و بزم شامات و دروازه ساعات            من و یـک یـهـودی و تـکّـه‌پـرانی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خـدای نـکــرده اگـر بـر نـگــردی            اگـر بـشکـنـد از تو ابـرو کـمـانی

بیت زیر به جهت تطابق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد، زیرا عبدالله بن الحسن کودک ۱۰ ساله بودند.

نـرو عـمه، برگـرد اگر می‌تـوانی            تو خیلی عزیزی تو خـیلی جوانی

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

طاقـت نـدارم لحـظـه‌ای تـنهـا بمانی            من باشـم و در حـسـرت سـقـا بمانی

من عـبـد تو بـودم که عـبدالله گــشتم            نـعـم الامـیـری، عـالی اعـلا بـمـانی


فریاد هل من ناصرت بیچاره‌ام کرد            من مُـرده‌ام آقا مگـر تـنـهـا بـمانی؟!

قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت            من می‌دهـم جـان در ره تو تا بمانی

آقــا نــبــیــنـم در تـه گــودال بـاشـی            عـبـدالله‌ت مُـرده مـگـر ایـنجـا بمانی

تـو زیـنت دوش نـبـی بـودی و حـالا            زیـر لـگـدها زیر دسـت و پـا بـمانی

لعـنت به این آب فرات و خنده‌هایش            راضی شده لب تشنه در این جا بمانی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آقــا نــبــیــنـم در تـه گــودال بـاشـی            ای زیـنـت دوش نـبـی بـالا بــمـانـی

بـالا نـشـیـنی و تو را پـائـین کـشـیـد            زیـر لـگـدها زیر دسـت و پـا بـمانی

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

هـوای پـر زدن دارم‌ عموجان            زره نه پیرهن دارم عـمو جان
بـرادر زاده‌ات را هـم بغـل کن            نیابت از حسن دارم عـمو جان


*******************
گـرفـته بین این غـوغـا صدایم            تو مثل مجـتـبـی هـسـتی بـرایم
نـبـیـنـم عـمـه‌ها را در اسـارت            فـدای دسـت زینب دسـت‌هـایـم

*******************

خودم دیدم روی تل زینب افتاد            دم وا غـربـتـایـش بر لـب افـتاد
دویــدم مـن دویـدم مـن دویــدم            عـموی بی کسم از مرکب افتاد

*******************

خودم دیدم یکی نیزه فـرو کرد            یکی هم در کنارت های و هو کرد
غــرورم‌ زیـر پـا افـتـاد وقـتـی            تورا با پای نحسش زیر‌و رو کرد

: امتیاز

مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در بـند زلف او دل باد و نـسیـم‌هاست            کوچک‌ترین دلیـر ز نسل کـریم‌هاست
او کـه طـلایـه دار خـیـام یـتـیـم‌هـاست            نذرِ”حسن” برای “حسین” از قدیم‌هاست


او حاضرست جان خودش را فـدا کند
نــذرِ قــدیــمــیِ پـــدرش را ادا کــنــد

مانند صاعقه شب پُر کـینه را شکافت            برق نـگـاه او دل آئـیـنـه را شـکـافـت
اسرارهای در دل گـنجـینه را شکافت            فـریاد های او قـفـس سـینه را شکـافت

اینگونه سوی لشگـر کـفـار نعـره زد:
وَلــلـهُ لا اُفــارقُ عَـــمّــی اِلــی الاَبــد

آتش به آه شعـله ورش غبطه می‌خورد            دریا به چشم های ترش غبطه می‌خورد
جبریل هم به بال و پرش غبطه می‌خورد            حتی پدر به این پسرش غبطه می‌خورد

روی زه کمانِ”حسن”، تـیـر آخر است
این شـیرزاده که نوۀ شیر خـیـبر است

سـقّـا شـده است تا عـلـمـش را بـیاورد            شمـشـیـر کـوچک دودمـش را بیـاورد
تـابــیـده تـا سـپــیـده دمـش را بـیـاورد            امّـــیــدواری حـــرمــش را بــیـــاورد

امّـیـدواری حـرم از حـال رفـتـه است
خـورشید آسـمان تهِ گـودال رفته است

او نالۀ عموی خودش را شنید و رفت            از دست عمه دست خودش را کشید و رفت
مثل کبوتر از دل خـیـمه پـرید و رفت            پای برهنه سمت عمویش دوید و رفت

کوچـک‌ترین سـتاره‌ای از نسل آلِ ماه
سوسو زده است در دِل گودال قـتلگاه

با سر رسـیـده تا که فـدای سرش شود            گـودال آمـده سـپــر حـنـجــرش شــود
با جـسم کـوچکـش زره پـیکـرش شود            تا مـرهـمی به زخـم دل مـادرش شـود

درپیش فاطمه به سرش سنگ می‌زدند
کـفتارها به صورت او چنگ می‌زدند

آمـد ولی چه آمـدنی..، دیـر کـرده بود            آهـوی بی‌رمق همه را شیـر کرده بود
این صحنه طفل را بخدا پیر کرده بود            در زیر تیغ، خـون خدا گـیر کرده بود

با هرچه می‌شده به پرش ضربه می‌زدند
با سنگ و با عصا به سرش ضربه می‌زدند

مبـهـوت مـانـده با بـدن او چه می‌کـنـد            با این عـمـوی بی‌کـفـن او چه می‌کـنـد
بـا پـاره‌هـای پـیـرهـن او چـه می‌کـنـد            آن که نشسته روی تن او..، چه می‌کند

این تـیـغ ها به درد ذبـیـحی نمی‌خـورد
آن خـنـجـری که تـیـز نگردد نمی‌بُـرد

نـاگـاه حـرمـله به سـوی معـرکه دویـد            تیری سه شعبه از وسط تیـردان کشید
یک لحظه ناگهان نفس کهکشان بردید            سینه به سینه، راز دو همدم به هم رسید

محراب‌های عرش، در این لحظه سوختند
تا مُـهـر را به سیـنـه سجّـاده دوخـتـنـد

دستی به ضرب تیـغـۀ دشمن جدا شده            قــاب تـنـی پــر از اثـــر ردِّ پــا شــده
بر روی جـسم زخـمیِ اربـاب جا شده            روی “حـسیـنـیه” “حـسنـیّـه” بـنـا شـده

مانده حسین بی‌کس و بی‌یار و بی‌پـناه
دارد صـدای شـمـر می‌آید ز قـتـلـگـاه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ شأن اهل بیت تغییر داده شد، شراب خطاب کردن اهل بیت به هیچ وجه شایسته و صحیح نیست

در بـند زلف او دل باد و نـسیـم‌هاست            تازه تـرین شراب سبـوی کـریم‌هاست

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرات با روایات معتبر تغییر داده شد،

این صحنه طفل را بخدا پیر کرده بود           سر نـیـزه‌ای میان دهن گـیر کرده بود

 

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دیدم ز روی تل که دورت را گرفتند            راه عــبـور زادۀ زهــرا گــرفــتــنــد

می‌آیم از خیـمه به امدادت عـمو جان            این گرگ ها سرتا سرِ صحـرا گرفـتند


عمه زمین خورد و صدا زد وای مادر            لشگـر ز هر سـو نیـزه ها بالا گرفـتند

تا ضربه را کاری به جسم تو بکوبند            اغلب کـنـار حـنـجـر تو جا گـرفـتـنـد

دیدم که زینب زلف هایت شانه می‌زد            اینان چرا با پـنجه مـویت را گرفـتـند

دستم سپر می‌سازم اینجا زیر شمشیر            امـا نـشـانـه حـنـجـرم را تا گـرفـتـنـد

خون گلویم ریخت چشمان تو را بست            تا که نبـیـنی جان من یک جا گرفـتند

مانـنـد قـاسـم صـورتم تـغـیـیـر کـرده            از ما تـقـاص عـقـده از بابـا گرفـتـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا مثل تو گـفـتم که مـادر یـاری‌ام کن            با نیزه از پهـلـوی من امضا گرفـتـند

جان دادنم مشکل شده می‌دانی ازچه؟            هر جـفـت پـاهـای مرا با پـا گرفـتـند

زبانحال عبدالله بن الحسن علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غـرور کـودکـیم را به خـنده پا نزدید            سرش شکست! بزرگ قبیله را نزنید

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنش            به زور بر تن صدپاره نیزه جا نزنید


حـیا کـنید غـریب است نامـسلـمان ها            گـرفـته روی لـبـش ذکـر ربّـنا نـزنید

نگاه خواهر غمدیده‌اش به گودال است            بخـاطـر دل او با سـر و صدا نـزنـید

هـنوز مانـده کسی پیـشـمرگ او باشد            مرا نکـشـته به او تـیـر بی‌هـوا نزنید

تـمـام آبـرویم دست‌هـای لاغـرم است            که می‌کـنم سـپـر جـان یـار تا نـزنـید

مقـابـلـش به گـلویم سه شعبه را بزنید            مقـابـلم به تن زخـمی‌اش عـصا نزنید

هـزار بـار مـرا ذبـح از قـفـا بـکـنـید            سر عـزیز خـدا را تـو رو خـدا نزنید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به منظور حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد، خطاب کردن اهل بیت با الفاظی چون آواره و ... صحیح نیست

نگاه خواهر آواره‌اش به گودال است            بخـاطـر دل او با سـر و صدا نـزنـید

شهادت عبدالله بن الحسن علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاش می‌شُد خودش از دور تماشا نکند            اینـقـدر در بـغــلِ عــمّـه تـقــلا نـکـنــد

کاش می‌شُد که بگیرند دو چشمانش را            نزنـد بـر سـرِ خـود آه خـدایــا نـکــنــد


دلـش آرام نـمـی‌شُـد اگــر از دیــدن او            وا عـلـی وا حَـسـنا وای حُـسـیـنا نکـنـد

دلـش آرام نـمـی‌شـد اگـر آنـجــا نــرود            تا عـمـو را وسـطِ قـائـلـه پـیــدا نـکـنـد

کاش می‌شُد که نبیند که کسی آنجا نیست            که سرِ غـارتِ این سوخـتـه دعوا نکند

کاش می‌شُد که نبیند ولی افسوس که دید            هیچ کَس با تَنِ این تـشـنه مـدارا نـکـند

دید در پیـشِ لبـش آب زمین می‌ریـزند            دید می‌خـورد زمین نـالـۀ زهـرا نـکـند

چه کـند گر نـرسـد وای اگر دیـر شـود            چه کـند عـمـه اگر مُشتِ دگر وا نکـند

به گمانم که حسن آمد و با زینب گفت:            بگـذار او بـرود تـا کـه تـمـاشـا نـکـنـد

به گـمـانم که حسن گـفت رها کن بِدَوَد            تا دریـغـا و دریـغـا و دریـغــا نـکــنــد

او رها شد بدود رفت به گودال که باز            با وجـودش اَحدی معـرکه بـرپـا نکـنـد

تیغی آمد به عمویش بخورد دستش بُرد            سنگی آمد به لبش خورد که نجوا نکند

او در آغوشِ عمو بود که یک تیر رسید            دوخت او را به عـمو دوخت تقلا نکند

او در آغوش عمو بود حرامی زد و گفت:            مانده سـر نـیـزۀ خود تا بکـنـد یا نکـند

حرمله دید پـسـر را و هـمه فـهـمـیـدند            نرود تا به گـلـویش دو سه تا جا نـکـند

او در آغوشِ عمو بود که دَه مرکب را            تاخـتـنـد از بـدش ایـنهـمـه بـابـا نـکـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به منظور انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد

او در آغوشِ عمو بود که یک نیزه نشست            دوخت او را به عـمو دوخت تقلا نکند

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد کیخسروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

از دور می‌دیـدم عـمـویـم را که تـنـها            مانده است بین لشگری از نیـزه زن‌ها
آمـوخـتـم از قـاسـم و لـحـن سـخـن‌هـا            بـایـد فـدائـیـش شـونـد ابـن الحـسـن‌هـا


در فـکـر بـودم ناگـهـان افـتاد از اسب
پـیـش نـگـاه ایـن و آن افـتـاد از اسـب

گـفـتم که عـمه پا شده گـرد و غـباری            پـیدا نمی‌باشد در این مـیدان سـواری!
حـالا رهـایـم کـن بـرای جـان نـثـاری            من الـتـمـاست می‌کـنـم با گریه زاری

تا راهـی مـیـدان شـوم پـیـش عـمـویـم
باید فـقـط من جان دهم پیـش عـمـویـم

در نـیـزه و شـمـشـیـر بـودی بـنـد آمد            تـا کـه نـفــس‌هـای تـو آمــد بـنـد؛ آمـد
ما گـریـه می‌کـردیم و با لـبـخـنـد آمـد            بـــا نـیـت دزدیـــدن ســر بــنـــد آمـــد

ولگـردها را دور جسمت چونکه دیدم
خونم به جوش آمد عمو؛ سویت دویدم

وقـتی رسیـدم بـی‌حـیـا بـالاسـرت بود            با نیزه‌ای صیقل شده دور و برت بود
در فکـر داخـل کـردنش بین پرت بود            پایش گـمانم گوشه‌ای از پـیکـرت بود

شمـشـیر او دست مـرا انـداخت از جا
من را در آغوش شما انداخت آنجا(بابا)

: امتیاز

زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بین خـیـمه با غـم یادت تفـکّـر می‌کـنم            تـشـنـه‌ام بر تـشـنـگی تو تـدبّـر می‌کـنم

می‌زند غیرت به دل موجی و می‌آیم به سر            دامنت را از گلِ جسمم عمو پُر می‌كنم


دعـوتت لبیک گـفـتم ای غـریب کربلا            قابـلم دانـسـتـه‌ای از تو تشـكّـر می‌كـنم

بسكه می‌خواهم تو را افتاده بین قتلگاه            در هوای سینه‌ات اكنون تـبلوّر می‌كنم

آخـرین سـرباز جـانـبـاز قـیـام تو شـدم            اعـتـبـارم دادی احـساس تـكـبّر می‌كـنم

همچو بابایم در آغوشم گرفتی ای عمو            وقت جان دادن پدر را من تصوّر می‌كنم

ای عمو با این همه زخم تن و سوز عطش            از چنین صبری من احساس تحیّر می‌كنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

زینب شده‌ام چون گوهری فاضله دارم            از سـیـرت زهـرا و عـلی شاکله دارم

مـن دخـتـر کـرار تـرین مـرد جـهـانـم            شیـران جگـر دار در این قـافـلـه دارم


این دو بروند از حرمم مسئله‌ای نیست            من بـا غـم تـنـهـایی تـو مـسـئـلـه دارم

دایـی شـده‌ای تـا که بیـفـتـنـد به پـایت            بگـذار بیـفـتـنـد به خون حوصله دارم

نگـذار بـمانـند و بـبـیـنـنـد که در شـام            بر دست ورم کـردۀ خود سلـسله دارم

بهـتر که نبـاشـنـد بـبـیـنـنـد که در شام            تـنـهـا شـدم و پــای پُــر از آبـلـه دارم

جان می‌دهم ای یار سر افکنده نباشی

در خیمه روم تا که تو شرمنده نباشی

من با خـبـرم از جگرِ عُـون و محـمد            بنـشین و نظر کن هـنر عون و محمد

جز فکر تو یک لحظه میان سرشان نیست            عشق است فقط در نظر عون و محمد

سردار حـریـم دل خـواهـر به سلامت            نذرِ سرت ای عشق، سرِ عون و محمد

حاشا که بگیرد به پرت تـیزی سنگی            تا هست به تن بال و پر عون و محمد

داغ تـو نـبـیـنـد دل و صد بار بـبـیـنـد            در خون بدنِ غـوطه ور عون و محمد

آنــقـدر دلـم سـوخـتـه از داغ جـوانـت            سهل است برایم خـبـر عـون و محـمد

ایـنـبـار سـپـردم که ابـالـفـضل بـیـایـد            جای منِ دلخون به بر عـون و محـمد

هر قدر در این جا سرشان سنگ بریزند

در شـام سر مـادرشـان سنگ بریـزند

 ای وای از آن دم که در انظار می‌افتند            در دام پُر از حـیـلۀ اشـرار می‌افـتـنـد

تـشـنه شـده‌انـد و هـمه جا تـار شد اما            یـادِ عـطـش قـافـلـه سـالار مـی‌افـتـنـد

گفتند علی، ضربه به فرق سرشان خورد            با فرق شکسته، صد و ده بار می‌افتند

هر دانۀ تسـبیح من افـتاد، دلـم ریخت            با دانـۀ تـسـبـیح من انـگـار می‌افـتـنـد

نیـزه که مـیان بـدن و سیـنه شان رفت            یاد دلِ سنگِ نـوک مسـمـار می‌افـتـند

من مـهـر بـرادر به جـهـانی نـفـروشم

رخصت بده من هـم زره رزم بـپوشم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن نپذیرفتن و اذن ندادن امام به محمد و عون، حذف شد، ضمناً موضوع سخنان حضرت زینبسلام‌الله‌علیها با سیدالشهداعليه‌السلام است حتماً باید در قالب زبانحال باشد والا موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد. ضمن اینکه بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) فقط عون فرزند حضرت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قـربـانـی مـن را نـپـذیـرفـتـی و حـالا            خیلی سر این غصه ز دستت گله دارم

بیت زیر به جهت انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد، در کتب تاریخی هیچ سندی بر کودک بودن این دو بزرگوار وجود ندارد بلکه بر اساس مدارک و شواهد تاریخی آنها جوان و یا حداقل نوجوان بوده‌اند!! جدای از سال ازدواج حضرت زینبسلام‌الله‌علیها که ۱۷ هجری ذکر شده است و در کربلا ۴۴ سال از ازدواج حضرت زینبسلام‌الله‌علیها با عبدالله گذشته بوده!!! مطالب دیگری نیز نشانگر جوان بودن این دو آقازاده است به عنوان مثال ۳۱ نفر در کربلا توسط آنها به درک واصل شده اند و یا اینکه بعد از خروج سیدالشهداعليه‌السلام از مکه عبدالله بن جعفر نامه ای به دو فرزندش می دهد که به امام برسانند این دو بزرگوار پس از یک یا دو روز طی راه در بیابان ها نامه را در منزل صفاح به امام می رسانند و این کار هیچگاه از دو کودک بر نمی آید. کوچکترین مبارز کربلا که به میدان مبارزه رفته، رجز خوانده و جنگیده حضرت قاسم با حداقل ۱۳ سال سن است.

بهـتر که نبـاشـنـد بـبـیـنـنـد دو طـفـلـم            تـنـهـا شـدم و پــای پُــر از آبـلـه دارم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب حذف شد،

وقـتی که چـشـیدند فـشـار سُـم مرکـب            یک مرتـبه یـاد در و دیوار می‌افـتـنـد

آن قـدر بهم ریخـتـه شد پیکـر این دو            بین گـذر از دوش عـلـمدار می‌افـتـنـد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

با تمامِ هستی‌ات خود را ندیدن مشکل است            سخت‌تر از خود زِ اولادَت بُریدن مشکل است
نیمه شب از خوابِ طفلانت پریدن مشکل است            بعدِشان یک لحظه حتی آرمیدن مشکل است


یک شبه یکباره یک‌دَم قَد خمیدن مشکل است

از جگر از جان مگو وقتی که مادر نیستی            از غمِ طفلان مگو وقتی که مادر نیستی
از دلی سوزان مگو وقتی که مادر نیستی
            آه از باران مگـو وقتی که مـادر نیستی

داغِ مادر را فقط قدری چشیدن مشکل است

از همه از هرکسی او بیشتر آورده است            هرکه با سر آمده خانم سه سر آورده است
او فقط خود را نه بلکه دو پسر آورده است
            دو پسر نه دو سپر نه دو جگر آورده است

قبلِ قربانی شدن شانه کشیدن مشکل است

داد اول بـاز هَـم روزیِ مـیـکـائـیـل را            بعد از آن خانم تَـفَـقُـد کرد عزرائیل را
بعـد لطـفی کرد با پا بـالِ جـبرائـیـل را
            بعد هم آورد از خـیـمه دو اسماعـیل را

آه ابراهیم این غم را شنیدن مشکل است

زینب آمد یا که نه می‌آمد آنجا فـاطـمـه            زینب است این یا حسن یا که علی یا فاطمه
گفت عباس از ادب این کیست آیا فاطمه؟
            لافـتـا الا عـلـی لا سـیـف الا فــاطــمـه

کربلا را بی‌حضورش آفریدن مشکل است

در شُکوهِ او عـلی را حق تعالی ریخته            در حجابِ او خودش را نیز مولا ریخته
تـشنه است اما به زیرِ پاش دریا ریخته
            کاسه آبی پُشتشان با گریه زهرا ریخته

گفت پیشِ محضرش با سر رسیدن مشکل است

با زبان حال گفت: آقا دو جانم را ببـین            پیـشِ رویِ خود تمامِ خـانِـمانم را ببـین
پیرمردِ این حرم دو نوحه خوانم را ببین
            ای تـمـام هـستی‌ام لطفاً جـوانم را ببـین

بعدِ اکبر ماندن و جامه دریدن مشکل است

چادرِ مادر به سر کرد و از این غم گریه کرد            گریه کرد و پیشِ او اربابِ عالم گریه کرد
گریه کرد و پشتِ او عباس یکدَم گریه کرد
            زیرِ لب تا گفت مادر، مادرش هم گریه کرد

گفت بی سوگند از اینجا پریدن مشکل است

بِیـنِ خـیمه بود و می‌آمد صدایِ بچـه‌ها            مادر است و کاش میرفت او بِجای بچه‌ها
حیف آبی نیست ریزد پُشتِ پای بچه‌ها
            وای می‌آمد زِ مـیـدان نـالـه‌های بچـه‌ها

دیدنش که هیچ مادر را ندیدن مشکل است

اینکه هردَم با شهیدان بود حالا نیست نیست            اینکه با اکبر پریشان بود حالا نیست نیست
با حسینِ خویش نالان بود حالا نیست نیست
            زیرِ تیر و سنگ‌باران بود حالا نیست نیست

از میانِ نیزه‌ها مادر شنیدن مشکل است

ناله‌ها می‌آمد و زینب صدا میزد حسین            حالشان بَد میشُد و زینب صدا میزد حسین
یک نفر سَر میزد و زینب صدا میزد حسین
            گفت عونَش اَشهدُ، و زینب صدا میزد حسین

سمتِ او در بِینِ نامحرم دویدن مشکل است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر جهت انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد لازم به ذکر است که موضوع سخنان حضرت زینبسلام‌الله‌علیها با سیدالشهداعليه‌السلام است حتماً باید در قالب زبانحال باشد والا موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد. ضمناً بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) فقط عون فرزند حضرت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با برادر گـفت آقاجان دو جـانم را ببین            پیـشِ رویِ خود تمامِ خـانِـمانم را ببـین

بیت زیر جهت رعایت بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد، شایسته است توجه بیشتری در الفاظ بکار برده شده برای اهل بیت داشته باشیم

پیرمردِ این حرم دو نوحه خوانم را ببین            ای جوانمُرده کمی دو نوجـوانم را ببین

محمد و شهادت شهادت عون و محمد، مدح حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن فعولن قالب شعر : غزل مثنوی

مـائـیـم حُــر کــربــلای زیـنـب            سرباز بی چون و چرای زینب
با یک نگاهش عاقبت به خیریم            باشد رضای حق رضای زینب


مــثـل تــمــامـی مــدافــعــانــش            سـر می‌دهـیـم آخـر برای زینب
عـون و مـحـمـد هـای مـا فـدای            یک تـار مـوی بچـه‌هـای زینب

امـروز دزد قــافـلـه زیـاد اسـت            شمر و سنان و حرمله زیاد است
از شیـعه بی‌انـدازه کـیـنه دارند            مهر ابـوسـفـیـان به سیـنه دارند

هم خلق‌شان هم خوی‌شان یهودی‌ست            امـیدشان بر حـاکم سعـودی‌ست

حق و حـقـیقـت را شهـید کردند            وهـابـیـت را رو سـپـیـد کـردنـد
میلی به غیر زور و زر ندارند            در جنگ رو در رو جگر ندارند
شـیـعـه ولی سـربـاز کـم نـدارد            تـاب تــمــاشــای ســتــم نــدارد
ای وای اگر که حوصله سر آید            اذن جـهـاد از سـوی رهـبـر آید
با “یاعـلی” محـشر می‌آفـریـنـیم            فـتحی چنان خـیـبر می‌آفـریـنـیم
شامـات خـط قـرمـز مـوالی‌ست            غصب حرم کردن که خوش خیالی‌ست
تـا شـام دارد لـشـگــر عـجـم را            دشـمـن نـبـیـنـد سـایـۀ حــرم را
دلـواپـسـی بـهــر حــرم نـداریـم            سـیـد عـلـی داریـم غــم نـداریـم
گرچه حرم امروزه در امان است            هر فصل شیعه فصل امتحان است

دل می‌تـپـد با هر فـراز روضه            با من بـیـا تـا پـیـشـواز روضـه
دور از نگـاه مضـطـر عـقـیـلـه            هر دو جوان از محضر عـقـیله
با شـور و با شـوق زیاد رفـتـند            اذن جـهــاد آقـا کـه داد رفـتــنـد
با مـیل خود با افـتـخـار رفـتـنـد            مـثـل دو کـوه اسـتــوار رفـتـنـد
بی واهـمه از تـیر و تـیغِ دشمن            بـا اتّـکا بـر حـیِّ ذات ذوالـمـن
هر دو یل زینب به سوی میدان            رفـتـند بهـر بـذل جان به جانان
با هر رجـز از نـیـتـش خبر داد            وقـتی محـمـد با گـلایـه سر داد:
»نَـشـکـوا اِلی اللهِ مِنَ الـعُـدوانِ            قِــتـالِ قَــوم فِـی الــرَّدی عـیـانِ
قَــد تَــرَکــوا مَــعــالِـمَ الــقــُرآنِ            وَ مُـحـکَـمُ الـتّـَنزیـلِ وَ الـبـیـان«
از ابن ملـجـم کـربـلا که پُر شد            از قـنـفـذ و مغـیـره‌ها که پُر شد
در چـنگ اشـرار حـسـود افـتاد            از خستگی شمشیر و خود افتاد
این سوی میدان از فـرس محمد            سوی جـنانـش عاشـقـانه پَـر زد
آن ســوی مـیــدان بــلا بــرادر            بـا تیغ کین ای وای گـشته پرپر
گرچه عصای دست مادرش بود            او هـدیـه مـادر به دلـبـرش بود
نه یک نـفـر ده‌ها نـفـر رسیـدند            اولاد زینب را به خون کـشیدند
ذکـر زنـان خـیـمـه: وای زیـنب            قامت کمان خیمه …وای زینب
در خیمه از غم یکّه بر زمین خورد            هر شیشۀ عمرش که بر زمین خورد
هم با امـام خـویش هم قـسـم شد            هــم مــادر مــدافــع حــرم شــد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل عدم رعایت قافیه که اصلی ترین رکن شعر است تغییر داده شد، لازم به ذکر است چند سالی است قالب شعری جدیدی به نام غزل مثنوی تعریف و بعضی از شعرا در این قالب شعر می سرایند، غزل مثنوی شعری است که ابتدا با ردیف و قافیه غزل اغاز میشود اما در ادامه به دلیل گسترگی مفاهیم شاعر با شیوۀ قافیه مثنوی شعر را ادامه می دهد، در حالیکه در شعر بالا با بیت ( امروز دزد قافله زیاد است) شروع شده سپس چند بیت بعد با قافیه غزلی ادامه پیدا کرده دوباره شیوۀ قافیه مثنوی و .... که این عملکرد نادرست است که ما سعی کردیم با جابجایی ابیات و تغییر بعضی از مصراع ها ایرادات وارده را اصلاح کنیم، هرچند این قالب شعری در کتب متقدم نیامده و شعرای معرف هم در قالب شعری نسروده اند، اما بخواهیم در این قالب شعر بسرائیم باید حداقل قاعده های آن رعایت شود و معنا ندارد هر جا قافیه به تنگ آمد قاعده را رعایت نکنیم.

بی واهمه از تـیر و تیغ و نیـزه            در مـعـرکـه بـا اقـتـدار رفـتـنـد
هر دو یل زینب به سوی میدان            نوبت به نوبت به شکار رفـتـند

این سوی میدان از فـرس محمد            با صورت گـشـتـه کـبـود افـتـاد
آن ســوی مـیــدان بــلا بــرادر            بـا ضـربـۀ سخـت عـمـود افـتاد
با ضربت شمـشیر و نیـزه‌ها نه            داغ بــرادر دیــد و زود افــتــاد
گرچه عصای دست مادرش بود            اما شکست …اما چه سود افتاد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در دو جهان دُرّ و‌ گهر زینب است            حوریه در شکل بشر زینب است
تیغ حسین است و سپر زینب است            شـیـرزن وقت خـطـر زینب است


نـیــم عــلـی نـیــم شـده فــاطــمــه
دخـتـر زهـرا نـه! خـود فـاطــمـه

مثـل عـلـی عـابـدۀ هـر شب است            صبح ولی قاتل صد مرحب است
چـادر او سنـگـر این مذهب است            کـعـبه ما سـینه زنان زینب است!

حـلـم‌ِ تـمـام عـلـمِ تـمـام اسـت این
واسـطـه بـیـن دو امـام اسـت ایـن

آیــــنــــۀ عـــزت پـــــرودگـــــار            بـت شــکــن بـی‌تــبــر روزگـــار
دو پسرش چون دو سر ذولـفـقـار            در وســط خـیــمــه نــدارد قــرار

وقـت رجـز خـوانـی زیـنـب شـده
نــوبـت قـــربــانــی زیـنـب شــده

ای پــسـر مــادرم ای بـی‌نـظـیـر!            خُـرده به وسـع کـم زیـنب نـگـیـر
این دو جوان‌اند به عـشق تو پـیر            عـبد حـسین‌اند و تو نـعـم الامـیـر

وارث رزم و شــرف جـعـفـرانـد
نــذر سـر مــوی عــلـی اکـبــرنـد

کـاش بـجـای تو پـریـشـان شـونـد            جای تو در قـتـلـگه عـریان شوند
غــارت دزدان بـیــابــان شــونــد            طـعـمه هـر سـم سـتـوران شـونـد

ذبـح شـونـد ایـن دو بـجـایـت اخـا
هــر چـه کـه دارنــد فـدایـت اخــا

حـاجـتـم امـروز روا شـد حـسـین            گـوشـه‌ای از دیـنـم ادا شد حـسین
بـد گـره‌ای بـود که وا شد حـسـین            زیـنـبـت ام‌الـشـهــدا شـد حــسـیـن

این دو کـه رفـتـنـد تـو امـا بـمـان
یـا که بـه مـیـدان بـبـرم یـا بـمـان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیاتی که شامل سخنان حضرت زینبسلام‌الله‌علیها با سیدالشهداعليه‌السلام است حتماً باید در قالب زبانحال باشد والا موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد. ضمناً بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) فقط عون فرزند حضرت زینب است و مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

از غـم غـربت مـولا به تنـش تب دارد            دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو! هرچه که دارم این است            چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد


ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت            إذن خود را هم از آن قـدّ مـورّب دارد
پسرش رفت به میـدان و شغـالان دیدند            شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فـریـاد برآورد بـرادر! بـشـتاب            تـیغ ورّاث عـلی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قـربانی اکبر بشویم            زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو            دشمـن مـعـرکه یک روزِ مـعـذّب دارد
بـد به دل راه مـده مـطـمـئـناً پـیـروزیم            مادر ماست که در خـیمه، مرتّب دارد:

زیر لـب زمـزمـه نـاد عـلـی می‌خـواند            دارد از هـیـبـت اولاد عـلـی می‌خـوانـد

هر دو چون حیدر کرار شدند در پیکار            هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی            تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بی عرضه و ترسو ای وای            بارش تیـر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهـان هردو بـرادر به کـمـین افـتادند            زیر بـاران جـفـا هـر دو زمـین افـتادند
بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد            چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد            آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم            چشم مادر نگـران شد به پسرها کـم کم
عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست            نذر من گشت اَدا! شکر، حسینم برجاست

پـسرانم به فـدای سر تو، غـم نـخـوری            هر دو قربان علی اکبر تو، غم نخوری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد، ابیاتی که شامل سخنان حضرت زینبسلام‌الله‌علیها با سیدالشهداعليه‌السلام است حتماً باید در قالب زبانحال باشد والا موضوع آمدن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به نزد سیدالشهدا عليه‌السلام برای اذن میدان گرفتن محمد و عون در هیچ مقتل معتبری نیامده و صحیح هم نمی‌باشد. ضمناً بر اساس کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) و دیگر کتب معتبر نام مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف ذکر شده است و در دیگر کتب مقاتل نیز نامی از مادر او برده نشده است؛ تنها در کتاب کامل بهایی(۶۴۷) آمده که مادر محمد نیز حضرت زینبسلام‌الله‌علیها است؛ در کتاب کامل بهائی نیز سندی ارائه نشده است و احتمال اشتباه طبری زیاد است زیرا طبری در سطر قبل از این جمله، نام اُمُّ البنین را هم به اشتباه لیلی ذکر کرده است. در قرون بعدی دو کتاب منتخب التّواریخ(۲۲۵) و منتهی‌الآمال (۲۲۵) علاوه بر روایت اول گزارش کامل بهایی نیز ذکر کرده‌اند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

می‌رود سـمت برادر به تنـش تب دارد            دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد

برخلاف آنچه در اشعار آورده می‌شود بر اساس روایات مقاتل معتبر محمد و عون جداگانه به رزم رفتند و پس از به درک واصل کردن شماری از دشمنان به شهادت رسیدند.

تکـیـه دادند به هم هر دو برادر ایـنـبار            هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار

مدح و شهادت فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دیگر بـسـاط روضـۀ او پـا گرفـته بود            اشکـش از او مجـال تمـاشا گرفـته بود

در خـیـمه مـانـده بود نـبـیـنـد برادرش            در خیمه نذر روضۀ زهـرا گرفته بود


دارنـد مـی‌بـرنـد، بـه تــاراج می‌رونـد            حـالا صـدای هـلـهـلـه بـالا گـرفـته بود

یک یک حریف این دو دلاور می‌شوند            طرح هجوم دسته جمعی پا گرفـته بود

جایی بـرای بـوسۀ زینب نـمانـده است            از بس که زخم ‌‌‌در تنشان جا گرفته بود

وقت غـنـیـمت است دو تا لـشکـر آمده            خولی دوباره سهم خودش را گرفته بود

سهمش دوتا سر است به تاراج می‌برد            دار و نـدار زیـنب کـبری گـرفـتـه بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت تطابق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد، هر چند حرمله لعنة الله علیه در کربلا جنایات فجیعی انجام داد لیکن در شهادت محمد و عون حرمله ملعون نقشی نداشته است بلکه عون توسط عَبْدُاللَّهِ بْنَ قُطْبَة و محمد توسط عَامِرَبْنِ نَهْشَل تَّمِيمِي به شهادت رسید و اشعاری همچون بیت زیر نشانگر عدم مطالعۀ شعرای محترم است که باید اصلاح شود. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هرکس رسیده با دو تبر ضربه می‌زند            این نـقـشه‌های حـرمله حالا گرفـته بود

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بابا همیـنـکـه دخـتـرکـت بی پـنـاه شد            بعد از هجـوم اسیـرِ غمِ یـک سپاه شد

از قـتـلـگـاه، تا به خـرابـه مـرا زدنـد            دور از نـگـاهِ تو همه جا قـتـلگـاه شد


هـمـراهِ راه!، نـقــشـۀ راهِ مـرا بـبـیـن            از ردّ تــازیــانــه‌ تـــنــم راه راه شــد

حتی لباسِ پـارۀ من نـیـز خنـده داشت            وقـتی خـرابـه؛ خانـۀ فـرزنـدِ شـاه شد

می‌خواستی عروس شوم؛ پیرزن شدم            مویـم سپیـد و رخت سپـیـدم سیـاه شد

قـدّم نـمی‌رسـیـد، بـبــوسـم لـب تـو را            در حـسـرتت نصیـبِ لـبـم ذکـرِ آه شد

هر جا که چشمِ بد نظری در مسیر بود            گـفـتم عمو بیـا که به رویـم نـگـاه شد

مـدیـون عـمّـه‌ام اگـر امـروز زنـده‌ام             بـی تکـیـه‌گـاه بود، ولی تکـیـه‌گـاه شد

دستم شناخت، روی تو را؛ چشمِ تار نه            بر پـیـری‌ام ببخـش، اگـر اشـتـبـاه شد

کاخِ یـزید را به سرش می‌کـنم خراب            حالا کـه سیـلِ اشک، برایم سـلاح شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و فرستادن زجر به دنبال ایشان و ... تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زینب اگر نـبود، مرا زجر کـشته بود            بـی تکـیـه‌گـاه بود، ولی تکـیـه‌گـاه شد

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : محسن درویش نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چشمش به راه بود و شبی پُر ستاره داشت            رویش به ماه بود و غمی بی‌شماره داشت

از آه جانـگـداز، گـلـویـش گـرفـتـه بـود            از داغ روی داغ دلی پُر شراره داشت


هربار تـازیـانـه به سویـش اشاره کـرد            دستش به سمت نـیزۀ سـقا اشاره داشت

وقتی که خورد روی زمین دست بسته بود            پایش برهنه بود و زمین سنگ خاره داشت

بـابـا که بود قـسـمت او گـوشـواره بـود            بابا که رفت دختر او گوش پاره داشت

سر تا رسیـد قصۀ دخـتـر به سر رسیـد            بـابـا بـرای غـصـۀ او راه چـاره داشت

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

با سـرت آمـده‌ای داغ تـنت را چه كنـم            پس گرفتم سر تو، پیـرهنت را چه كنم

شام تا كـربـبـلایـت شده بیـن الحرمیـن            سر در آغوش من اما بدنت را چه كنم


غصه‌ام غارت خلخال و النگوها نیست            مانـده‌ام اینـكه عـقیق یـمنت را چه كنـم

خیزران خورده‌ترین رأس جدا از بدنی            خون خشكـیده كـنار دهنـت را چه كنـم

فرض كن بوسۀ من مرهم لب های تو شد            زلف در هم شده و پرشكنت را چه كنم

خواب ده اسب و تنت را همه شب می بینم            روضه‌های بـدن بی كـفـنت را چه كنـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

میهمان بودی و جا داد تو را كنج تنور            رسم مهمانی و این سوختنت را چه كنم

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روى دیوارِ خرابه نـقش غربت مى‌كنم            ناخوشی‌ها را عزیزم! با تو قسمت مى‌كنم

نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاىِ خواب            اینـچنـین هستم ولى بابا قـناعت مى‌كنم


بعدِ هر دُشنام از خولى و زجر و حرمله            مى‌نشینم گوشه‌اى با عمه صحبت مى‌كنم

دستِ دخترها كه در دستِ پدرها مى‌شود            در خودم سر مى‌بَرم؛ با خویش خلوت مى‌كنم

دخترانِ شام با من بى وفایـى مى‌كنـنـد            هر چقدر هم كه به آنها من محبت مى‌كنم

از تو دلگیرم پدر؛ من را ندیده رفته‌اى            لكنت من را ببخش بابا..جسارت مى‌كنم

: امتیاز